- ملتهب شدن
- شعله ورشدن مشتعل شدن
معنی ملتهب شدن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
انجامیدن، فرجامیدن، به پایان رسیدن
شاد گشتن مسرور شدن: به اخلاق و شمایل و افعال یکدیگر مبتهج شوند
دشگیر شدن پرت شدن گول خوردن اشتباه شدن غلط شدن
به گردن گرفتن فریچوانیدن، همراه شدن متعهد شدن: (و جزیه قبول کردند ملتزم شدند که سال بسال برسانند) (ظفرنامه یزدی. چا. امیر کبیر 383: 2)
نگریستن، آگاه شدن متوجه شدن توجه کردن: (بعدها ملتفت شدم که یک عبای یدکی خوانساری کلفت هم برای فصل سرما دارد) (جمال زاده. سروته یک کرباس 155: 1)، آگاه شدن
Commit, Perpetrate
cometer, perpetrar
begehen
popełnić, popełniać
совершать
скоювати , вчиняти
begaan
cometer, perpetrar
commettre, perpétrer
commettere, perpetrare
करना , अपराध करना
অপরাধ করা , অপরাধ করা
melakukan
범하다 , 저지르다
לבצע , לבצע
kutenda
กระทำ , ก่อ
اقترف , ارتكب
ارتکاب کرنا
چفته مند شدن مورد تهمت قرار گرفتن گناهکار شناخته شدن: در بخارا بنده صدر جهان متهم شد گشت از صدرش نهان. (مثنوی)
شاد شدن
سامان یافتن منظم شدن نظم و ترتیب یافتن: تا بر هز طرفی مردان کاردیده تجربت یافته مرتب شوند
راسخ شدن صفتی در نفس: (ملکه شدن آن حالت باطن را بر وجهی که زوال نپذیرد) (اوصاف الاشراف. 10)